روز یازدهم ظهر دوباره زنگیدی، گفتم: تولدت مبارک، گفتی: کدوم تولد بابا توی بی پولی، گفتم: ایشالا پولدار بشی. مامانت اینا داشتن میومدن خونتون و رفته بودی دنبالشون و منتظرشون بودی که برسن. گفتم: یه کیک بخر امشب که مامانت اینا هم هستن کلی هم کادو تولد می گیری! گفتی: مامان من....
هفته پیش هم دوره داشتیم، که اونم خوب بود. ولی یکی دو روزه به قول بر و بچ پسکنم! دلم یه اتفاق هیجان انگیز می خواد. چند روزی هم هست که داداش سومی از تهران اومده، یا اونا اینجان، بخاطر اونا داداش های دیگه هم میان اینجا. امشبم باید برم خونه داداش دومی که زنداداشم و برادرزاده هام تنهان. اوووووووف یه هفته ست انگار اختیارم دست خودم نیست، کلافه شدم، دوس دارم برم بیرون. :(
بازم تولدت مبارک پیشی، امیدوارم هر چه زودتر زندگی بر وفق مراد بشه و هر چی می خوای بدست بیاری.
کریسمس هم مبارک!
دل نوشته های جوجه نانازی...برچسب : دل نوشته ی غمگین,دل نوشته ی عاشقانه,دل نوشته ی زیبا,دل نوشته ی دخترونه,دل نوشته ی تنهایی,دل نوشته ی مرگ,دل نوشته ی تولد,دل نوشته یه عاشق,دل نوشته یاس,دل نوشته ی امام زمان, نویسنده : joojenanazia بازدید : 40