دل نوشته ی سیصد و سوم

ساخت وبلاگ
دیگه بهم زنگ نزدی. من از آسانسور سقوط کردم و ده روز بیمارستان بودم و خدا زندگی دوباره بهم داد و دوباره برگشتم خونه و ... تو دیگه بهم زنگ نزدی.

خودم بهت اس دادم: خبر مارو نمیگیری؟ بعدش زنگیدی گفتی بعد از اون قضیه دیگه جرات نکردی زنگ بزنی، قضیه اسانسور رو تعریف کردم، شاااخ در آوردی، مثل همه ی کسایی که می شنون...

فرداشم زنگیدی حالم و پرسیدی...

اینم از حال و روز ما... حالا حالاها باید اینجا دراز بکشم، دلم دور دور می خواد...

دل نوشته های جوجه نانازی...
ما را در سایت دل نوشته های جوجه نانازی دنبال می کنید

برچسب : دل نوشته ی غمگین,دل نوشته ی عاشقانه,دل نوشته ی زیبا,دل نوشته ی دخترونه,دل نوشته ی تنهایی,دل نوشته ی مرگ,دل نوشته ی تولد,دل نوشته یه عاشق,دل نوشته یاس,دل نوشته ی امام زمان, نویسنده : joojenanazia بازدید : 50 تاريخ : چهارشنبه 17 شهريور 1395 ساعت: 14:37